*** پرتسا و کی لو علاقه زیادی به ماجراجویی دارند. روزی با پیدا کردن تکه ای نقشه در یک بطری که در دریا سرگردان بود، به دنبال حل معمای این نقشه می افتند. آنها با دادن یک آگهی در روزنامه محلی، کتابی را دریافت می‌کنند که مابقی قسمت های نقشه در آن است. پیرکو که در روزنامه کار می کند، به آنها کمک می‌کند. در ادامه آنها تصمیم می‌گیرند با کشتی کوچکی که دارند به یک سفر دریایی رفته و گنجی که در نقشه از آن سخن به میان آمده است را بیابند. اما با توجه به اینکه سفر با کشتی بسیار زمانبر است، به پیشنهاد پیرکو تصمیم می‌گیرند با هواپیمایی که یکی از همشهری ها به پرتسا و کی لو هدیه داده سفرشان را آغاز کنند. آنها در نهایت با رسیدن به جزیره موفق به یافتن محل غار و صندوقچه ای که در آن است، می‌شوند. پس از کشمکش هایی که پیش می آید، آنابلا که قصد ربودن جعبه را داشته دستگیر می‌شود، و خانواده ی پرتسا و کی لو و همچنین مادربزرگ پیرکو به دنبال آنها می آیند و همگی با هم بازمی‌گردند. در مسیر بازگشت و با باز کردن در جعبه، از کتاب قدیمی ای که در آن بوده، بچه ها حلقه انگشتر متعلق به یکی از فراعنه مصر باستان را می‌یابند که گنجینه بسیار ارزشمندی است.