فیلم بازگوی زندگی واقعی دو زندانی بدنام و بی رحم در تابستان 1978 “گری تیسون” و “رندی گرین”در ایالت آریزونا می باشد و ....

"دیلان بورک" خلافکار سابق تلاش می کند با عشق واقعی خود "ماریا" از زندگی سابق خود فاصله بگیرد. اما او به زودی می فهمد که گذشته او همچنان در تعقیب اوست، وقتی که مدیر جدید زندان محلی، "دانیل کالوین" وی را به خاطر جرمی که در قدیم انجام داده، هنوز نبخشیده است ...

ابن فیلم به بررسی گذشته یک زن و ماجراهایی که برایش اتفاق افتاده و داستان هایی که برای زنده ماندش دارد میپردازد و ....

زمانی فرا رسیده که خون‌آشام‌ها به طور عمومی رفت و آمد می‌کنند و همه آنها را می‌شناسند. یک گروه مستندساز برای ساخت یک برنامه درباره‌ی ارتباط انسان‌ها و خون‌آشام‌ها با عده‌ای از خون‌آشام‌ها همکاری می‌کنند. اما چیزی نمی‌گذرد که متوجه می‌شوند چیزی بیشتر از آنچه که می‌دانستند در انتظارشان است و…

سه سرباز از جبهه ی جنگ عراق به آمریکا بازگشته اند. اما کشورشان دیگر همانی نیست که آن را ترک کرده بودند. این سه نفر، به طور اتفاقی در سفری زمینی از نیویورک به طرف سنت لوییس همراه می شوند و ...

فیلمی کوتاه درباره مردی بنام "جیک" که به امید ایجاد کردن تغییراتی در زندگی با نامزدش و چرخش در زندگی شان، ناگهان خود را در وضعیت خطرناکی می بیند و ...

«ربکا» در زندگی اش رازی را به دوش می کشد که هیچ کس، حتی صمیمی ترین دوستانش هم از آن خبر ندارند و …

یکی از شرکت کنندگان یک مسابقه تلویزیونی زمانی که مجبور میشود به خاطر مرگ ناگهانی پدرش، از مسابقه انصراف داده و نزد خواهرش بازگردد، آشفتگی تمام زندگی اش را فرا میگیرد…

"اگر حقیقت شما را آزاد کند، آیا شما نیز صلح خواهی کرد؟" سفر تلخ و شیرین چارلی به عمیق ترین سوالات ما درباره عشق، معنویت و آنچه که واقعا به معنای دوست داشتن است اشاره دارد و ....

جیم در نیویورک همراه با خانوداه خود زندگی خوب و عادی دارد ناگهان اقصاد کشور نابود میشود جیم همه زندگی اش را از دست میدهد...

داستان فیلم بر اساس شخصیت واقعی ملوین تولسون ، استاد دانشگاه تگزاس در سال۱۹۳۵ ، ساخته شده است که در آن زمان اولین تیم مناظره دانشجویی با دانشگاه هاروارد را راه اندازی می کند .بهمراه دنزل واشنگتن ، فارست ویتاکر و کیمبرلی الیس از دیگر بازیگران فیلم می باشند .

«فرانک هاريگن» (ايست وود)، مأمور مخفي کهنه کار آمريکايي، در حال تحقيق در باب تهديد احتمالي به جان رئيس جمهور امريکاست و خيلي زود مردي به نام «بوت» (مالکوويچ) با «هاريگن» تماس مي گيرد و مي گويد که خيال دارد رئيس جمهور را بکشد...

پسر بچه ي دوازده ساله اي به نام «جاش باسکين» (ماسکو)، در يک کارناوال از ماشين آرزو مي خواهد که بزرگ شود. پس از شبي توفاني، «جاش» بيدار مي شود و خود را يک مرد سي و پنج ساله (هنکس) مي يابد...